- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
پسرم در تب و تاب است خدایا چه کنم؟ تشنۀ جرعهای آب است خدایا چه کنم؟ قحطی افتاده؛ همه تـشنه لبان ناله کنند بهرِ این طفل که خواب است خدایا چه کنم؟ مثلِ هـاجـر که پـی آب دویـد و نرسـید همه جا مثلِ سراب است خدایا چه کنم؟ خـبر آمـد که شده حـرمـله آمـادۀ صیـد تیرِ او پُر ز شتاب است خدایا چه کنم؟ ترسم اینست که چشمی بخورد روی علی دلِ من فکـرِ نقاب است خدایا چه کنم؟ نَفَسی نیست که تا گریه کند در آغوش حالِ او بسکه خراب است خدایا چه کنم؟ بـیـنِ گهـواره قـراری که نـدارد اصلاً هق هقش عینِ عتاب است خدایا چه کنم؟ آخرین راه شده بردن این طفل به دست این پسرِ طفلِ رباب است خدایا چه کنم؟ نیست عـباس که آبی بـرسـاند به حـرم نقشهها نقشِ بر آب است خدایا چه کنم؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
قرص ماهی از دل گهوار بیرون میزند شیرخواره مثل یک سردار بیرون میزند یک علی زیر عبا و یک علی روی عبا از دم خیمه عـلی هربار بیرون میزند تیر وقتی که بزرگ و صید وقتی کوچک است خون صید از حنجرش دشوار بیرون میزند غنچه بیخار من دیروز حالش خوب بود حال دارد از گلویش خار بیرون میزند تیـر از بین کـمان حـرمـله بیـرون زده یا که پشت در نوک مسمار بیرون میزند! میبرد زیر عبا او را حسین اما چه سود؟! از عبایش تیر یک مقدار بیرون میزند خون اصغر را ملائک تا به بالا میبرند خون محسن از در و یوار بیرون میزند!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
گـفـتم حسین، صفحۀ دل، پرستاره شد راهِ نجـات، دامنِ یک شیـرخـواره شد گـفتم که کـیـست، اکـبرِ آیاتِ کردگار؟ فـوراً به گـاهـوارۀ اصغـر، اشـاره شد بابالحوائج است و زود گره باز میکند بـا اذنِ او، امـورِ دو دنــیـا، اداره شـد هرچند کـودک است، ولی بهـرِ دردها با دست کوچکـش بنِگر، راهِ چاره شد تیر از کمان پرید و گـلوی علی که نه قـلـبِ پـدر برای پـسـر، پـاره پـاره شد بر ماتمش زمین و زمان، نوحه میکنند دستِ حسین، مقـتلِ این شیرخواره شد
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
در زیرِ آفـتاب بـبـیـن سـوخـتـی رُبـاب خـیره مَشو به آب بـبـین سوختی رُباب شــرمـنـدهام کـنـارِ تـو از رویِ مـادرم شــرمـنـدهات شـدیـم عــروسِ بــرادرم خود را کمر خمیده بر این راه میکِشی مـویـت سـفـیـد شـد چـقـدر آه میکِـشـی در زیر آفـتـاب بـبـیـن سـوخـتـی رُباب یکلحظه هم بخواب ببین سوختی رُباب تاول زده است رویِ تو ای خاک بر سرم شــرمـنــدهات شُـدیـم عـروسِ بــرادرم خار است خارِ غربت صحرا به دامنت هِی تا مَـکُـن لـبـاسِ عـلی را به دامنت پلکت که ریخت گریه به پیراهنش مَکُن در خـاطـرت لبـاس عـلی را تنش مکن در خواب نالهات: گل دامان من کجاست از خواب میپَری که علی جان من کجاست یک جـرعـه آب تـکـۀ نـانی عروس ما پـیـرم مکـن هـنـوز جـوانی عـروسِ ما نجوا مکن خزانزدهام غنچهام کجاست من تازه مـادرم چه کـنم بچهام کجاست شد خـانـهام خـراب بُـرو سوختی رُباب از زیـرِ آفـتـاب بُـرو ســوخـتـی رُبـاب
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا میدهد بیتابیِ گهـواره پیغـامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمیبینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بسکه آقـازاده با احساس دعوت میکند کودک نـوزاد ما هم عـزم هیـأت میکند هرچه حاجت داری، اول از علی اصغر بخواه دستهای کـوچک او استـجـابت میکند (شیرمردی) ارث زهرا و علی باشد که شیر پیش طفل شیرخوار حسّ حقارت میکند آمـده ثـابت کـنـد ایـن قـوم از نـام عـلـی توی هر سنی که باشد باز وحشت میکند او مکلف نیست اما بسکه دنبال خداست در میان اشک خود غسل شهادت میکند اینکه او بعد از علی اکبر به میدان آمده حـرمت سن بـرادر را رعـایت میکـنـد او پیمبر نیست نه! اما به خونِ پاک خود امـتـی را از سـیـاهیها هـدایت میکـنـد روز محشر شک ندارم من، که آنجا هرکسی گریه کرده بر علیاصغر، شفاعت میکند روی دستـان امـامش شد فـدای راه دیـن با تلـظی کـردنش تجـدیـد بیـعـت میکند بشکند دستی که عصر واقعه در کـربلا از میان خیمه یک گهواره غارت میکند
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ایـنـقـدر وقـت ظـهـر نـرو زیر آفـتـاب با طفل خویش حرف بزن بس بکن رباب دق میکنی سکـوت نکن از عـلی بگو از غنچهای که گل نشده زود شد گلاب شیرخوارهای که طول طریق حسین را در عرض چند ثانیه طی کرد با شتاب ایـنـقـدر تـا رقـیـه میآیـد به هـم نـریـز اینقدر پیش عمّه خودت را نزن به خواب ایـنـقـدر در خـیـال عـلی را بـغـل نکـن معـلـوم میشـود به مُـچ تـو رَدِ طـنـاب دق میکـنی بـگـو وسط ظـهـر حـرمله زیـر گـلـوی طـفـل مرا کـرد انـتـخـاب یک مشکِ آب بُرد عـمو را ولی دریغ از من گرفت طـفـل مرا چند قطره آب
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
ای از تلظّیهای تو در چشم من دریا خجل مادر خجل، خواهر خجل، دریا خجل، سقا خجل در خون، خدا را دیدهای جان دادی و خندیدهای تا دامن محشر بود از گریهات بابا خجل از حنجر خشکیدهات خون خورده تیر حرمله پیکان ز اشک چشم من، من گشتم از زهرا خجل در آتش تاب و تبت دیدم به دست زینبت هم از تو هم از عمه شد خورشید عاشورا خجل خشکیدهلب بُردم تو را لبتشنه آوردم تو را هم از تو هم از مادرت گشتم در این صحرا خجل از خون زخم حنجرت آمد شهادت سرفراز از اشک چشم مادرت شد زینب کبری خجل دعویِّ دین و کشتن شیرخواره آن هم تشنهلب اینجا مسلمان میشود از گبر و از ترسا خجل با این عذار لالهگون، با این جمال غرقه خون جا دارد ار یوسف شود، زین صورت زیبا، خجل ای غنچۀ پرپر شده، ای هدیه بر داور شده! پیش گل لبخند تو، از باغبان، گلها خجل بابالنّجات عالمی، خون خدا را همدمی شرمنده عالم از تو شد، میثم نشد تنها خجل
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
وقتی که تیر، قدرت خود از کمان گرفت وقـتی گـلـوی نـازک او را نـشان گرفت وقتی که قطره قطرۀ خون از گلو چکـید وقـتیکه خـون ریـخـته را آسـمان گرفت دنـیـا جـلـوی چـشـم ربـابـش سـیـاه شـد! رنگ بهـار زنـدگیاش را خـزان گرفت نزدیک بود خـاک جهان زیر و رو شود انگار قطره قطرۀ خون هاش جان گرفت در گیر و دار جنگ خدا لحظهای گریست وقتی حـسین نوگـل خود در میان گرفت دیگر بس است روضه اصغـر تمام کن! از سوز روضهات دل صاحب زمان گرفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
یا رب این غنچۀ خوشبو که سپردی به منش وای اگـر خـار بـروید به کـنار چـمـنش طفلم امروز زبانش به سخن وا شده است مثل هر کودک دیگر، آب، بابا، سخنش اکبرم رفت و سپس اشک به چشمم خشکید ای خـدا اشـک بـده تا بـچـکـانـم دهـنش وسـط دشـت چـرا آمــدهای مـاهــیـگـیـر مـاهی سـرخ مرا لرزه نشاندی به تـنش تیـر تو پیکـر عباس به آن روز انداخت ایـنـکـه انـدازۀ تـیـر اسـت تـمـام بـدنـش پیر شد کودک شش ماههام از درد عطش هـمـه دیـدنـد که قـنـداقـۀ او شـد کـفـنـش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
کیست این طفل؟ که پیر بشرش باید گفت پسر و، بر همه هستی پـدرش باید گفت شمسۀ شمس ولا، کـفـو شه کرب و بلا اختری زاده که رشگ قمرش باید گفت این پسر خون خدا و پسر خون خداست که به تـعـبـیر حـسـین دگـرش باید گفت این یـگـانـه دُر نـابـیست خـدا مـیدانـد که به هفتاد و دو دریا گهرش باید گفت به نظر کوچک و در سیر بزرگان جهان تا ابد رهـبـر صاحب نـظرش باید گفت هر کجا کربـبلا یا شب عـاشورائیست بیـن عـشّـاق چـراغ سحـرش بـاید گفت این همان طرفه نهال است ز گلزار حسین که به سینای شهادت شجـرش باید گفت این شهیدی است که بر خون امام شهدا تا صف حشر، چو پیغامبرش باید گفت طفـلِ شـیـر است ولی با پـسر شیر خدا تا خـدا هـمقـدم و هـمـسـفـرش باید گفت لـعـل تـسـبـیح به لبهای بهـم خـشـکـیـده دُرّ تـوحـیـد به اشک بـصرش باید گفت «از شرار عـطشش دود رسیده بفلک» در دل شعله همان نخـل ترش باید گفت بر سر دست پـدر چون عـلم نـصر خدا رایت لشگـر فـتـح و ظـفـرش باید گفت گرچه بعد از شهـدا جام شهـادت نوشید از تـمـام شـهـدا پـیـشـتـرش بـایـد گـفـت هم به هفتاد و دو رضوان گل آغشته بخون هم به هفتاد و دو طوبی ثمرش باید گفت اوست غوّاص و کف دست حسینش دریا عـاشق صادق مـوج خـطرش باید گفت قـبر او قـلب حسین است و خدا میداند طایر قـدس به هر بام و درش باید گفت گرچه از دوش پدر بال زد و رفت به عرش باز هم طایـر بشـکـسته پـرش باید گفت پیـش مـرگ ولـی دادگـرش باید خـواند بـر سـر دسـت یـدالله پـسـرش باید گفت تیر قاتل به گلو، اشک به رخ، خنده به لب قـلـم مـعـجـزه نـقـش هـنـرش بـاید گفت اوست مظـلـومتـرین کـشـتۀ تـاریخ ولی قـاضـی دادرس و دادگـرش بـایـد گـفت شاهدم نکـتـۀ (کَیفَ یَتَـلظّی) عـطشاست از تـمـام شـهـدا تـشـنهتـرش بـایـد گـفت قبرش آغوش پدر، قـتـلگهش دوش پدر تا صف حـشـر انـیـس پـدرش باید گفت اصغر است اینکه به اثبات شفاعت فردا سَـنَـد مـسـتـنـد و مـعـتـبـرش بـاید گـفت شعر میثم شرری بود که از دل برخاست آتش سیـنـه و داغ جـگـرش بـایـد گـفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
مـبهـوت این آئـیـنهانـد اخـتـر شـناسان شمس الشموسی سیرتان، گوهرشناسان پــروانـههـای روزهدار و دائـم الـذکـر یاهـو کـشان بینـشان، حـیـدر شناسان گـل پـونـههای دست بر پـهـلـو گرفـته دریا دلان، شوریدگان، کـوثر شناسان عارفترین مردان حق از روز ایجاد عـقبی شناسان و صف محشر شناسان الـیـاسهـا و خـضرهـای جـادۀ عـشـق مردان آب و خاک، بحـر و بر شناسان حــتـی رســـولان اولـوالـعــزم الــهـی ایـل و تـبـار پـاک پـیـغـمـبـر شنـاسان توفـیـق میخـواهند از حـق تا بنـوشند یک جرعه از جام علی اصغر شناسان آشــفــتــۀ خــونـش تـمــام آسـمـان هـا سـرگـشـتۀ کـویـش تـمـام سـرشـناسان حـتی سـلیـمان در رکـابـش، در پی او خیل نگـین بـازان و انگـشـتر شناسان در پـیـشـگـاه او دو زانـو مینـشـیـنـند جویـندگـان معـرفت، محـضر شناسان از اهل دل عمری سراغـش را گرفتم از محـضر لاهوتی « جعفر» شناسان تقـلید از این آیت عـظمی ضروریست دادند فتوی این چـنین، رهـبر شناسان بر روی دستان پـدر گـرم خـطابهست ای واعـظان شهـر، ای منـبـر شناسان از خستگی لبهـای اصغـر مینویسند در این کـویـر داغ، شعـر تـر شناسان آه ای رباب، آه ای رباب، ای همسر اشک ای در دو عـالـم اسـوۀ مـادر شـناسان خیس است از امّن یجیبت چشم صحرا خشکیده دریا در غم مضطـر شناسان در کـیـمیای عـشق تو درمـانده مانـدند سیمین دلان و زرگران و زر شناسان فطرس دخیلی سرخ بر گهوارهاش بست این است راه و رسم بال و پر شناسان بی مشتری ماندهست بعد از کودک تو بـازار اقــیـانـوس پـهـنــاور شـنـاسـان خورشید تو هر روز سرگرم طلوع است از مـشـرق رؤیـایـی خـاور شـنـاسـان گـشـتـند و جز نام عـلـی نـامی ندیـدند در پـهـنـۀ تــاریـخ نــام آور شـنـاسـان حق علیها غصب شد این را بپـرسید از تک تک «شبهای پیشاور» شناسان فـرزند ابـراهـیم ما را تـشنـگی کـشت ای وارثــان آب ای هــاجـر شـنـاسـان الـهـام مـیگـیـرنـد از زخــم گـلـویـش تحـریر زنها، قـاریان، حنجـر شناسان بـا پـیـکـر اکـبـر کـنـار هـم کـشـیـدنـد تـصـویـر او را لالۀ احـمـر شـنـاسـان باید دم از او زد «من المهد الی اللحد« این است فـیـض اول و آخـر شـناسان باب الحـوائج تـر از او پـیـدا نـکـردند در هر دو عـالم غـنچـۀ پرپـر شناسان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست موقع کـندن گل تـیر و تبـر لازم نیست در جدالی که فقـط خـطبه قرائت میشد طفل معصوم زدن را، به نظر لازم نیست آب میدادیام این طفل ز دنیا میرفت قاتلش بود عطش، تیر دگر لازم نیست نیت جـنـگ نـدارد، پـی آب آمـده اسـت این همه لشکر و گردان و نفر لازم نیست پسرم نـیـست اگـر زنـده بـیـایـد خـیـمـه شوهرم بیکس و یار است پسر لازم نیست دق نده حـرمـلـه، گـهـوارۀ او را نشکن خون دل خوردهام و خون جگر لازم نیست روضۀ مشک بخـوانم پـسرم میخـوابد بین این همهـمه لالایی اگر لازم نیست شیر دادنـد به اطـفـال، زنـان در بـازار بعد از این شام که دیدیم، سحر لازم نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
گاهی وقتا توی خواب آروم میشه علی آروم شه رباب آروم میـشه ســایـه سـرش پــر مـلــک شــده تـازه یـه ذرّه تـبـش خـنـک شـده مـادرش گـهـوارشـو تکـون میده اما این گـریه مگـه امـون مـیـده؟ به دلـم زدی چـه تـیـری حـرمـله از خـدا میخـوام بـمیری حرمله کاش که سهم گریههات خنده نشه کاش که هیچ بابایی شرمنده نشه بـا خــدا راز و نــیـازشـو بـبـیـن دستای کوچـیک و نـازشو بـبـین
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
بیهوا تیر عـدو بوسه به حلقومت زد دست من هست اگر نه سر تو میافـتد گردنت بـند به مـویی شـده بر دسـتـانم بدنم بـیحـرکـت مـانـده و سـرگـردانـم موجی از خـون گلویت به رخم پاشیده اثـر شـدت ایـن تـیـر سـرت چـرخـیـده چهرهات زود در این فاجعه تغییر نمود شمر با خندهای از حـرمله تقـدیر نمود ماندهام تیـر چگـونه به گـلویت جـا شد ناگهان پشت سرت مثل شکـافی وا شد مادرت کاش سـر قـبـر تو زائـر نشود کوچه کوچه به هوای تو مسافـر نشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شـده آب آب حــرم بـیجــواب کمی روی دستان مادر بخواب لبانت تـرک خـورده شرمـندهام لـبت چـون دل مـادرت سوخته از آن بیـشتر حنجـرت سوخـته عـلیِ مرا خـواهش شیر نیست به چشمان تو ترسِ شمشیر نیست بـرو مـرد مــادر خـدا یـاورت الـهــی بــلایـی نـیــایـد ســرت بـبـیـن بـیقـرار تـوأم بـیقـرار بـمـان تـا بـهـارم بـیـاید، بـهـار
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
جانِ هرکس دوست داری، جانِ من آرامتر دست و پا را گم نکن، ناله مزن آرامتر دست و پا کمتر بزن بیرون کشم این تیر را میکُـشی آخـر مرا ای بتشکـن آرامتر شیرخواره کودکم! آمادهای؟ وای از دلم تیر را بیرون کـشیدم، خـسته تن آرامتر گوش تا گوشت عجب ذبحی شده بیعیب و نقص سر که آویزان شده گـلگـون بدن آرامتر باز هم کُـشتی مـرا با گریههایِ آخـرت میزنم بوسه بر این غـنچه دهن آرامتر مـادرت ایکاش از خـیـمه نیـاید دیـدنت میبرم دفنت کنم دور از دو زن آرامتر مطمئنم سُمّ مرکبها به تو خواهد رسید میشوی مانـندِ من صـدپـاره تن آرامتر
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت علی اصغر علیهالسلام
وسـط خـطـبۀ من بـود که پـیـش نـظـرم تیری از چله رها، خورد به حلق پسرم دست و پا میزد و من در عوضش جان دادم گریهها کرد به حال من و او چـشم ترم سر او سمت هوا بود و سر من به زمین آسمان گشت خراب از غم او روی سرم خون او را به هوا ریختم و شخص خدا تسلیت گفت از این داغ به سوز جگـرم با غم اکبر من، اصغر من فـرق نداشت هم اثر بر جگرم داشت غمش هم کمرم دو قــدم رفـتـهام و چـنـد قـدم بـرگشـتـم من نـدارم بـخـدا پـای رسـیـدن به حـرم مادرش منـتـظر اوست دم خـیمه هـنوز خــبــر داغ عــلـی را نــتــوانــم بــبــرم بر دلـم مـاند زبان باز کـنی، قـد بکـشی حسرتاش مانـد برایم که بگـوئی پـدرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند کاش میشد ابرها آن روز باران داشـتند کاش میشد قطرۀ آبی به خیمه میرسید آبها هم کـاش که حُـرّ پـشـیمان داشتـند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب ها از شـمر گـویا اذن مـیدان داشـتـند کــودکـی آرام شـد بـا لای لای تــیــرهـا بعد از آن گهوارهها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجـلس مـرثـیـهای آیـات قـرآن داشـتـنـد بـنـد قـلـب آسـمـانیها به مـویی بـند بـود بر نخ قـنداقهاش از بس که ایمان داشتند چون خدای کعبه بود و لایق تسبـیح بود آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند هیچ داغی مثل داغ کودک شیرخواره نیست اهل بیت از حرمله بغض دو چندان داشتند
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر
با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب زینبتـرین روایت یـک شـیـرزن رباب رویـم نـدیــده روی سـپـیــدم نــمــودهای با توست روی فاطمه در این سخن رباب یکـسـال گـرچه سوخـتـهای زیـر آفـتـاب در سـایهات نشـسـته بهـشت عـدن رباب با اینکه کربلا وطـنش شد پس از حسین دیگـر نـمـانـد بعـد پـسـر در وطن رباب در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است زینب خطیب میشود و لطـمهزن رباب در راه شـام خــیـره به گـهــوارۀ فــراق گـاهی سـکـیـنه است ولی عـمـدتاً ربـاب قــربــان ســـوز آذری روضــههـای تـو “سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب” بس کن عروس فاطمه از دست میروی تازه عـروس را چه به لطمه زدن رباب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست چشمهایش گرم شد؛ گهواره میخواهد چه کار؟! طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست دوختم پیراهنِ یکسالگی را پیش پیش دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست تا بغل وا میکنم؛ با شوق، سویم میدَود ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست لایلایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریهاش گوشهایم پر شده با این صداهایی که نیست باز هم باران گرفت و مشکهایم آب شد از عطش میترسم از روز مبادایی که نیست اشکهایم رود شد؛ تا که نمیرد ماهیام میرود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست هر شبم با فکر مادر بودنم سر میشود خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگیست قبر این بیشیرخوار آنجاست، آنجایی که نیست مردهام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ زنده در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست
: امتیاز
|